اشعار حسین منزوی
حسین منزوی
حسین منزوی ، شاعر معاصر ایرانی ، زاده شهر زنجان در مهر ماه سال 1325 ، او از جمله برجسته ترین شاعران ایرانی است که اکثرا او را غزل سرای ماهری می دانند و به او شاعر عشق و غزل هم می گویند. منزوی شاگرد مهدی اخوان ثالث بود و همچنین بسیار شیفته ی او بود . علاقه منزوی به غزل سرایی باعث شد تا در همان جوانی ، رشته ی ادبیات و سپس رشته جامعه شناسی را رها کند و مشغول به شعر گفتن شود.
نخستین جشنواره شعر فجر
در نخستین جشنواره شعر فجر ، که در 10 بخش امام و انقلاب، آیینی، جوان، طنز، تصنیف و ترانه، کلاسیک، نو، کودک و نوجوان، فارسی زبانان و ملی و میهنی برگزار می شد، در بخش شعر کلاسیک، حسین منزوی، خسرو احتشامی، قیصر امینپور و نصرالله مردانی و محمد علی بهمنی جز نامزد ها بودند و حسین منزوی به همراه محمد علی بهمنی جز برگزیده های این بخش شدند.
عکس حسین منزوی
درگذشت حسین منزوی
سرانجام در 16 اردیبهشت سال 1383 مرگ به انزوای منزوی پایان داد، او بر اثر بیماری ریوی در بیمارستان شهید رجایی تهران درگذشت و سپس برای مراسم خاک سپاری به زادگاهش ، زنجان منتقل شد .
بر روی سنگ قبر منزوی این جمله حک شده است «نام من عشق است، آیا میشناسیدم؟» ، آرامگاه حسین منزوی در محله شهرک شهدا در استان زنجان قرار گرفته است و به صورت 24 ساعت به دوستداران این شاعر خدمات ارائه میدهد .سالیان درازی است که مسئولان فرهنگ و ارشاد اسلامی استان زنجان وعده ی نصب مقبره ای در شان این شاعر نامدار عصر معاصر را می دهند اما تاکنون به نصب تابلو در بالای این آرامگاه بسنده کرده اند
آثار حسین منزوی
با عشق در حوالی فاجعه
مجموعه غزلی سروده شده از سال ۱۳۶۷ تا ۱۳۷۲ ، آخرین چاپ این کتاب در سال 1384 توسط نشر پاژنگ به چاپ رسید .
با عشق در حوالی فاجعه
آثار حسین منزوی
این ترک پارسیگوی (بررسی شعر شهریار)
آخرین چاپ این کتاب در سال 1401 توسط نشر سوره مهر انتشار یافت .
قسمتی از این کتاب :
دفتر شهریار برای تسخیر دل مشتاق من طرفه هایی در آستین داشته است. اگر در بیست سالگی غزل های عاشقانه اش را دوست می داشتم و در سی سالگی – ای وای مادرم – او را می پسندیدم و در چهل سالگی با – هذیان دل – اش در آفاق شور و حال پر گشودم، امروز، در عین حال که تمامی آن شعرها را که سوگلی های بیست سالگی و سی سالگی و چهل سالگی ام بوده اند دوست می دارم، با غزل های جاافتاده تر پیرانه سرش خلوت می کنم.
دیوان و دفتر او از کتاب های بالینی من است. کمتر شعری را از اشعار معاصران به اندازه ی هذیان دل خوانده و زمزمه کرده ام. این شعر و بسیاری دیگر از شعرهای شهریار گریزگاه های مهربان تنهایی های من و همدل و هم آواز شیدایی های من اند. اگر دفتر خواجه صحنه فال من بوده باشد، دیوان شهریار عرصه ی تماشای من است و…
کتاب بررسی آثار شهریار
از شوکران و شکر
مجموعه غزلی سرودهشده از سال ۱۳۴۹ تا ۱۳۶۷ این مجموعه شعر شامل 145 غزل می باشد که برای اولین بار در سال 1373 توسط نشر آفرینش به چاپ رسید .
شعر حسین منزوی
با سیاوش از آتش – برگزیده غزل ها
مجموعه ای گزیده های حسین منزوی که به انتخاب خود او جمع آوری شده ، این کتاب هم توسط نشر پاژنگ به چاپ رسید و در سال های اخیر موفق به تجدید چاپ نشده است .
از ترمه و تغزل، گزیده اشعار
بخش نخست : حنجره زخمی تغزل که شامل دو دفتر می شود ، شعرهای آزاد و غزل ها
با عشق تاب می آورم
شوکران و شکر
با عشق در حوالی فاجعه
از ترمه و تغزل
همچنان از عشق
از کهربا و کافور
تیغ و ترمه
از کهربا و کافور
کتاب از کهربا و کافور ، شامل 95 غزل است، که توسط نشر کتاب زمان به چاپ رسیده است ، این کتاب از سال 1377 چاپ جدیدی را در بر نداشته است و در قطع رقعی منتشر شده است .
با عشق تاب میآورم
این کتاب شامل 45 شعر به سبک شعر نو است که سیب یکی از این شعر هست ، این دفتر توسط انتشارات چیچیکا به چاپ رسیده است .
آثار دیگر
به همین سادگی
این کاغذین جامه
از خاموشیها و فراموشیها
حنجرهٔ زخمی تغزل
مجموعه اشعار حسین منزوی
حیدر بابا
دومان شامل اشعار ترکی حسین منزوی
نگاه زیتونی
اما تو را ای عاشق انسان کسی نشناخت
در سال های اخیر نشر نیماژ گزیده اشعاری از حسین منزوی به چاپ رسانده است ، که به چاپ سوم هم رسیده است ، این کتاب شامل 423 صفحه با قطع رقعی است .
نمونه اشعار حسین منزوی
معروف ترین شعر حسین منزوی ، غزل ماه و پلنگ است :
خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود
پلنگ من – دل مغرورم – پرید و پنجه به خالی زد
که عشق – ماه بلند من – ورای دست رسیدن بود
گل شکفته! خداحافظ اگر چه لحظهٔ دیدارت
شروع وسوسهای در من به نام دیدن و چیدن بود
من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زآغاز به یکدگر نرسیدن بود
اگرچه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود
شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغلپیشه بهانهاش نشنیدن بود
چه سرنوشت غمانگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس میبافت ولی به فکر پریدن بود
***
دریایِ شورانگیزِ چشمانت چه زیباست! آن جا که باید دل به دریا زد، همین جاست
در من طلوعِ آبیِ آن چشمِ روشن یادآور صبحِ خیال انگیزِ دریاست
گل کرده باغی از ستاره در نگاهت آنک چراغانی که در چشم تو برپاست
بیهوده میکوشی که راز عاشقی را از من بپوشانی که در چشم تو پیداست
ما هر دوان خاموش خاموشیم، اما چشمان ما را در خموشی گفتوگوهاست
دیروزمان را با غروری پوچ گشتیم امروز هم ز انسان، ولی آینده ما راست
دور از نوازشهایِ دستِ مهربانت دستان من در انزوای خویش، تنهاست
بگذار دستم راز دستت را بداند بی هیچ پروایی، که دست عشق با ماست.
دیدگاهها