نقد کتاب بلندی های بادگیر
نقد کتاب بلندی های بادگیر
تمام کودکی و نوجوانی با داستان هایی بزرگ شدیم که میان خیر و شر، دره ای عمیق وجود داشت. یک طرف دره، افراد خوب ماجرا بودند، قلبی مهربان داشتند و همیشه برای انسانیت و عشق میجنگیدند. طرف دیگر، شیاطینی با قلب سنگی زندگی میکردند. تمام چیزی که میخواستند، تباهی و نابودی زندگی افرادی آن طرف دره بود و از هیچ کار کثیفی دریغ نمیکردند تا سیاهی و نابودی را در تمام دنیا بگسترانند.
اما هرچه بزرگتر شدیم، مرز میان خیر و شر کوچک تر و کوچک تر شد. کم کم شیاطین با قلب سنگی، جایشان را به انسانهایی با قلب شکسته دادند. انسان هایی که در سمت خوب دره قرار داشتند، برای رسیدن به اهدافشان بی رحم و خشن شدند.
بعضی از نویسنده ها حتی پا را خیلی فراتر گذاشته اند و هر چه بین سیاهی و سفیدی فاصله میانداخت از میان برداشتند تا رنگ جدیدی به آثار داستانی اضافه کنند. آنها شخصیت های کلیشه ای خوب و بد را دور انداختند و ضد قهرمانان خاکستری رنگ را وارد داستان کردند.
امیلی برونته را میتوان جز اولین افرادی در نظر گرفت که به جای گروه بندی کردن شخصیت ها به عنوان بد و خوب، همه آنها را جایی میان این دو قرار داد. به طوری که در بلندی های بادگیر، تنها کتابی که از او باقی مانده، رنگ سفید و سیاه معنایی ندارد و تمام انسان ها خاکستری هستند.
خلاصه کتاب بلندی های بادگیر
بلندی های بادگیر از آنجا شروع میشود که آقای لاکوود، برای دور شدن از شهر و شلوغی، عمارتی در جایی تقریبا دور افتاده اجاره میکند. او دوست دارد با همسایه اش، آقای هیتکلیف را که از دور به نظر میرسد فردی اشرافی و از طبقه بالای جامعه است، ارتباطی صمیمانه و دوستانه برقرار کند. به همین دلیل به ملاقات او میرود. خیلی طول نمی کشد که آقای لاکوود متوجه اشتباه خودش میشود و از خیر دوستی با همسایهاش میگذرد.
با این حال به دلیل برف شدیدی که آن شب باریده بود، برگشتن به عمارتش کار ممکنی نبود. پس به ناچار شب را در عمارت “بلندی های بادگیر” همراه با همسایه بد اخلاق و بقیه ساکنان بی روح آنجا میگذراند.
پس از گذشت آن شب، لاکوود به شدت مریض میشود و مدتی را در رختخواب باید بگذراند. در این میان، او حسابی کنجکاو شده بود ماجرای ساکنان بلندی های بادگیر و صاحب بد اخلاق و عبوس آنجا را بداند. پس از خدمتکارش، الن که مدتی طولانی در بلندی های بادگیر کار میکرده و شاهد تولد و مرگ خیلی از ساکنان آنجا بوده، در مورد داستان و ماجراهایی که پشت دیوارهای عمارت اتفاق افتاده است سوال میکند.
الن که دلی خوش از صاحب کنونی عمارت ندارد، تمام اتفاقاتی که در چند سال اخیر، زندگی دو خانواده را از بین برده است، تعریف میکند. و می گوید که حدود 30 سال پیش دختری به اسم کاترین ارنشا ، در عمارت همراه پدر و برادرش زندگی میکرده. پدر او زمانی که از سفر به لیورپول باز میگردد، پسر کوچک و ضعیفی همراه خود میآورد که حاضر نشده بود اسم خود را بگوید برای همین او را هیتکلیف صدا میکنند.
نقد کتاب بلندی های بادگیر
نقد کتاب بلندی های بادگیر
کتاب بلندی های بادگیر حدود صد و هشتاد سال پیش نوشته شده است با این حال همیشه رمانی بوده که مورد ستایش منتقدان ادبی زیادی قرار میگرفته است. بعضی ها حتی این کتاب را عاشقانه ترین رمان ادبیات انگلستان معرفی کرده اند. حتی در یک نظر سنجی یکی از جملات کتاب بلندی های بادگیر، به عنوان عاشقانه ترین جمله در ادبیات انگلستان انتخاب شد.
یکی از نکاتی که این کتاب را نسبت به تمامی کتاب های زمان خودش و حتی کتاب های امروزی متمایز میکند، این است که بیشتر داستان از زاویه دید خدمتکاری که از دور نظاره گر اتفاقات بوده، گفته میشود. اما از آنجایی که راوی( خدمتکار خانواده ارنشا) از همان اول نفرتی بی دلیل نسبت به هیتکلیف داشته، تا حد زیادی با سو گیری داستان را روایت میکند و به احتمال زیاد در توصیف شخصیت هیتکلیف زیاده روی کرده است.
از طرف دیگر با اینکه داستان در مورد عشق هیتکلیف و کاترین است، اما ما هرگز جایی از چشم یکی از این دو نفر به ماجرا نگاه نمیکنیم. به همین دلیل در پایان برای تمامی خواننده ها این سوال وجود دارد که آیا کاترین واقعا عاشق هیتکلیف بوده یا فقط به دوست دوران کودکی اش علاقه ای سطحی داشته.
یا آیا همانطور که خدمتکار گفته بود هیتکلیف یک شیطان سنگ دل است یا فقط یک عاشق دل شکسته است که حالا هیچ چیزی او را اندازه انتقام خوشحال نمیکند؟ شاید تصمیم بر دوش خود خواننده است.
میتوان گفت که کتاب بلندی های بادگیر، در مورد دو روی یک سکه است. یک طرف سکه عشق و طرف دیگر آن نفرت وجود دارد. در این داستان بیشتر با روی سیاه نفرت، کینه و انتقام سر و کار داریم.
کتاب بلندی های بادگیر مناسب چه کسانی است؟
کتاب بلندی های بادگیر، یک کتاب در سبک رمانتیسم و تا حدودی گوتیک محسوب میشود و برای کسانی که به این ژانر های علاقه دارند توصیه میشود. اگر هم جز آن دسته از آدم ها هستید که از قهرمانانی که همه شبیه به هم هستند و داستان های عاشقانه معمول خسته شدهاید، پیشنهاد میکنم که حتما کتاب بلندی های بادگیر را بخوانید.
فیلم بلندی های بادگیر
از گذشته تا به حال اقتباس های سینمایی زیادی از کتاب بلندی های بادگیر شده است. اولین اقتباس سینمایی این کتاب در سال 1970 ساخته شد و یک بار دیگر در سال 1988 بازسازی شد.
جدید ترین اقتباس سینمایی این کتاب، در سال 2011 به کارگردانی آندریا آرنولد ساخته شده است. به غیر از اینها، در سال 2009 یک مینی سریال با بازی تام هاردی به عنوان هیتکلیف هم ساخته شده است.
اگر به اقتباس های سینمایی علاقه دارید پیشنهاد میکند مقاله بهترین اقتباس های سینمایی به همراه جملاتی از کتاب را هم بخوانید.
فیلم بلندی های بادگیر
بهترین ترجمه کتاب بلندی های بادگیر
کتاب بلندی های بادگیر توسط مترجمان زیادی به زبان فارسی ترجمه شده است، اولین کسی که این کتاب را به فارسی ترجمه کرد، علی اصغر بهرام بیگی بود که کتاب را با نام ( عشق هرگز نمی میرد) چاپ کرد. از آنجایی که بهرام بیگی، حدود هفتاد سال پیش کتاب را ترجمه کرده، نوشتار کتاب کمی قدیمی است.
پس از او، نوشین ابراهیمی ترجمه کتاب را بر عهده گرفت و آن را توسط نشر افق چاپ کرد، ترجمه او تا حدی روان تر از ترجمه اول کتاب است اما از آنجایی که مترجم تصمیم داشته متن را تا حدودی ساده کند، به متن اصلی کتاب وفادار نبوده و در قسمت هایی به داستان آسیب زده است.
رضا رضایی، از دیگر کسانی است که این کتاب را ترجمه کرده، نسخه او نسبت به دو نسخه قبلی به ادبی تر بوده و کمتر ساده سازی دارد به همین دلیل به متن اصلی وفادار تر بوده است.
منبع: سایت چی بخونیم
امیلی برونته نویسنده کتاب بلندی های بادگیر
تنها کتابی که از امیلی برونته باقی مانده است، همین کتاب بلندی های بادگیر است که با اسم عشق هرگز نمی میرد نیز در ایران چاپ شده است. بعضی ها اعتقاد دارند که شخصیت های این کتاب بر اساس شخصیت های واقعی زندگی امیلی برونته نوشته شده اند.
کتاب او تقریبا توسط اکثر ناشران رد شد و در نهایت او مجبور بود هزینه ای برای چاپ کتابش بپردازد. او همچنین در ابتدا تحت نام هنری الیس بل، کتابش را چاپ کرد.
متاسفانه امیلی برونته آنقدر زنده نماند تا موفقیت و محبوبیت چشمگیر کتابش را ببیند. او یک سال پس از چاپ کتابش به شدت مریض شد و در سن 30 سالگی در گذشت.
بر اساس شخصیت امیلی برونته، فیلمی به اسم امیلی ساخته شده است. که در آن اشاراتی به کتاب بلندی های بادگیر نیز میشود.
امیلی برونته
خواهران برونته
جملات زیبا کتاب بلندی های بادگیر
او بیشتر از من خودم است
“روح ما از هر چه ساخته شده باشد، جنس روح او و من یکی است.”
“گفتم: «پسرم، اگر سیاهِ سیاه هم بودی، دل پاک بالاتر از قیافهی قشنگ بود. دل اگر پاک نباشد، قشنگترین قیافهها هم زشت به نظر میرسند.»”
«میدانی! چیزی که بعد از همهٔ این حرفها، بیشتر از همه عذابم میدهد، همین زندان دربوداغان است! از محصور شدن در اینجا به تنگ آمدهام. دارم مهیا میشوم که ازاینجا به آن دنیای باشکوه پناه ببرم و برای همیشه، همانجا بمانم. خسته شدم که آنجا را فقط از پشت پردهٔ اشکهایم نگاه کنم و از میان دیوارههای این دل دردمند، حسرتش را ببرم! میخواهم واقعاً با آن باشم و در آن.
چقدر تلخ و اندوهناک است که آدم درحالی با مرگ روبرو شود که فقط یکمشت قیافهٔ سرد و بیاحساس اطرافش را گرفته باشند…
کتاب بلندی های بادگیر قطعا از آن دسته کتاب هایی است که تا سالیان دراز ماندگار است. خواندن این کتاب را به هر کسی که به کتاب های کلاسیک علاقه مند است توصیه می کنیم می توانید این کتاب را به شکل کتاب ادبیات دست دوم با قیمت به صرفه تر از کتاب نو از سایت یونی بوک سفارش دهید.
همچنین می توانید کتاب دست دوم دانشگاهی و کتاب دست دوم کنکوری خود را به صورت دست دوم با قیمت پایین تر را در یونی بوک پیدا کنید و تهیه کنید.
دیدگاهها